فرشته کوچولوفرشته کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی ما

خاطره زایمان -1

1390/11/8 13:00
نویسنده : مامان فسقلی
2,362 بازدید
اشتراک گذاری

 

از وقتی فهمیدم باردارم تصمیمم این بود که اگه بتونم طبیعی زایمان کنم، یه سری کلاس و ورزش و استخرم میرفتم، تا اینکه نزدیکای هفته چهلم بودم و خبری از اومدن گل پسر نبود، روز یکشنبه که نوبت دکتر داشتم دکتر بهم گفت اگه تا یکشنبه دیگه به دنیا نیومد قبل از اینکه بیای اینجا اول برو یه سونو بده تا وضعیت جنین مشخص شه، پسرک ما هم که همچنان قصد اومدن نداشت واسه همین من شنبه رفتم سونو که نتیجه ش رو فردا واسه دکترم ببرم، وقتی که سونو کردم دکتر سونوگرافی گفت سریع ببر به دکترت نشون بده تا تصمیم بگیره ببینم طبیعی زایمان کنی یا سزارین، منم که حسابی نگران شده بودم طاقت نیاوردم که تا فردا صبر کنم ، از همونجا رفتم بیمارستان پیش دکتر، نتیجه سونوگرافی رو که بهش نشون دادم گفتش که فردا بیا  که سزارین کنیم، نامه بستری شدن رو هم واسم نوشت!!! من شوکه شده بودم، نیمدونم چرا این چند ماه حتی یکبار هم به سزارین فکر نکرده بودم واسه همین اصلا نمیتونستم تصور کنم که فردا قراره با سزارین ایلیا بیاد توی بغلم. به دکتر گفتم من میخوام همه تلاشمو بکنم که اگه میشه طبیعی باشه، گفت اگه اصرار داری باشه، پس فردا بیا که برات امپول فشار میزنیم اگه شد که چه بهتر اگه نه اورژانسی میبریمت واسه سزارین، منم قبول کردم، شب که همسرم اومد دوباره با هم صحبت کردیم راستش یه کم نگران شده بودم که نکنه اصرارم واسه زایمان طبیعی واسه ایلیا مشکلی پیش بیاره، با یکی از دوستام  هم که شرایط مشابه من رو داشت و طبیعی زایمان کرده بود صحبت کردم اونم گفتش اصرار نکن واسه طبیعی، خودش خیلی اذیت شده بود، نهایتا قرار شد که روز یکشنبه با آقای همسر بریم پیش دکتر و هر چی که گفت قبول کنیم. وقتی که رفتیم پیش خانوم دکتر، گفتش که 50 درصذ احتما داره طبیعی بتونی زایمان کنی، گفت من خودم طرفدار زایمان طبیعی ام و صبرم هم خیلی زیاده ولی توصیه میکنم سزارین کنی، چون یه سزارین بدون عجله خیلی از سزارین اورژانسی بهتره، خلاصه بعد از اینکه کلی با دکتر صحبت کردیم قرار شد که من روز سه شنبه صبح برم بیمارستان که ایلیای عزیزم  به دنیا بیاد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

زهراگلی
9 بهمن 90 16:18
خب آخه دکتر نگفت برای چی باید سزارین بشی؟ نمی شد بهت بیشتر مهلت می داد؟
ملی مامانه میکاییل
10 بهمن 90 21:09
زود بیا بقیه شو بنویس مردم از فضولی می خوام بدونم کرم نیا پنجه طلا احرش چی کار کرد ؟؟
مامان نفس
11 بهمن 90 20:49
ای جون دلم هزاز هزار ماشالهههههههه خداجون چه نازنین فرشته ای رو هدیه کردی...شکرت انشاله همیشه زیر سایه مهربون بابا و مامان گلش سلامت باشه...........تمام سختی هاش به دیدن لبخند نازش میرزه.........
خاله مهسا
12 بهمن 90 21:35
سلام مامان مهربون بلاخره من ی نی نی پیدا کردم که از پسر ما کوجولوتر باشه آخه قند عسل ما 1ماه و بیست و 25 روزه که به دنیا اومده وقتی عکسای ایلیا جونو دیدم یاد به دنیا اومدن رادین افتاد ایشاله که قدمش مبارک باشه در ضمن با اجاره لبنکتون میکنم خوشحال میشین که با هم دوست باشیم
نرگس
15 بهمن 90 18:19
تو که میدونی من فضولم چرا نصفه حرف میزنی و میری زود بیا بقیه اش رو بگو من تصمیم آخرم رو برای نی نی دارشدن بگیرم
مامان شینا
16 بهمن 90 16:30
زهره مامان هلیا
20 بهمن 90 9:27
سلام کار خوبی کردین سزارین کردین ایشالله همیشه سالم باشین ایلیا جونم ببوس