فرشته کوچولوفرشته کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی ما

ایلیا..

1390/9/12 7:08
نویسنده : مامان فسقلی
960 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم...

ببخشید اگه اینقدر دیر دارم وبلاگتو آپ میکنم... خیلی تنبل شدمخجالت

حالا بریم سراغ اتفاقات این چند وقت اخیر

                                  سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان

* ایلیا = آقای سکسکه

اسمت رو گذاشتم آقای سکسکه!!! پرده دیافراگم نینیا از هفته 11 تشکیل میشه، هفته دوازدهم که ما رفتیم واسه سونوی nt ، شما داشتی سکسکه میکردی! یعنی از همون اول از عضو جدیدی که خدا بهت داده بود استفاده کردی... بعد از اون هم چون کوچولو موچولو بودی من متوجه سکسکه هات نمیشدم ولی از زمانی که دیگه حرکاتت محسوس شده روزی نیستش که سکسکه نکنی پسرک فسقلی من... 

 

*ایلیا = ساعت کوکی

صبح که ساعت زنگ میزنه واسه نماز ، بعضی وقتا من تنبلی میکنم که پا شم ولی شما مثل یه ساعت کوکی وظیفه شناس! اینقدر بپر بپر میکنی تو دل من که شرمنده میشم و نمیتونم خودمو به خواب بزنم... مرسی کوچولوی دوست داشتنی

 

* ایلیا و سونوگرافی

چند هفته پیش رفتیم سونوگرافی، قربونت برم از بس بزرگ شده بودی (ماشاالله) که دیگه سونوت مثل قبل واضح نبود، خدا رو شکر همه چی خوب بود، سی دی سونوت رو هم گرفتیم، صورت نازت کاملا مشخص بود و یه نکته ای که خیلی جالب بود این بود که واسه چند ثانیه چشماتو باز کردی و بعد مثل یه ادم خوابالو که بزور بیدارش کردن چشماتو بستی (البته این مطلب رو بابایی توی پست قبلیش نوشته بود)

دیگه لازم نیست بگم که چند بار تا حالا نیگاه کردیم فیلمتو!

 

نگرانی واسه ایلیا

چند روز پیش نمیدونم چرا یه کم تنبل شده بودی، تکونات کم شده بود، نه که حرکت نکنیا، ولی به نسبت قبل شیطنتات کمتر شده بود، نمیدونم چرا اینقدر نگران شده بودم نکنه بند ناف دورت پیچیده شده باشه، روز پنجشنبه که با بابایی میخواستیم بریم کلاسای صارم، قرار شد بعد از کلاس من یه سونو کنم که خیالم راحت شه.... جونم برات بگه از لحظه ای که ما پامون به بیمارستان رسید شما شروع کردی به حرکات ژانگولری!!!! یعنی توی کلاس من همه حواسم به تو بود هی میپریدی، موج مکزیکی میزدی... خلاصه گفتم اگه برم سونو دکتره یه چیزی بهم میگه....خدا رو شکر که بازم مثل همیشه خیالمونو راحت کردی، از اونروز تا حالا هم اینقدررررررر تکونات زیاده که من یه سر سوزن افکار منفی سراغم نمیاد... همیشه همینطوری اکتیو باش گل پسرم

 

* مهمونای عزیزمون

قراره واسه تعطیلیا مامانی جون، دایی جون و مریم جون بیان پیشمون، خیلیییییییی خوشحالم، خیلی دلم براشون تنگ شده، از وقتی شما تشریف اوردید من دیگه نمیتونم زیاد برم که ببینمشون ولی حالا دارن میان که بهمون سر بزنن

 

راستی یه روزه که وارد نه ماهگی شدی... دیگه چیزی نمونده که روی ماهت رو ببینیم... بابایی حسابی بی قرار شده واسه دیدنت... من سعی میکنم روزا رو نشمارم، چون اونموقع خیلی دیر میگذره

روز پنج شنبه هم با بابایی رفتیم یه سری خرید کردیم که در اولین فرصت عکسشون رو میذارم ، کمدت رو هم دیشب اوردن........ بیا دیگه.... همه منتظرتیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامانه میکاییل
14 آذر 90 6:32
اولین نکته مامان شدن اینه که تنیلی رو باید کنار بذاری ؛ دلم شدیدان واسه صارم تنگ شده مخصوصا کلاسه آکوا


مامان نگین
16 آذر 90 10:09
سلام مامان ایلیا. خوش به حالت. لحظات خوب و به یاد موندنی اییه. قدرشو بدون. تا میتونی بخواب که بعدا حسرت ی خواب درست و کامل به دلت میمونه

خیلی لحظه های قشنگیه، مطمئنم که بعدا کلی دلتنگشون میشم

زهره مامان هلیا
19 آذر 90 23:10
ایشالله به سلامتی آقا ایلیا به دنیابیاد ما هم منتظریم

مرسی زهره جون

somi
23 آذر 90 21:51
آخ جیگل این پسرک سک سکو رو برمممم
کی میشه مثل کیان بیاییم ایلیا و مامانش رو ببینیم
دیگه داره انتظار به پایان میرسهههههه
ای جونمممممممم

اینم یه بوس برای مادر و پسر


انشالله به زودی میااااااد

مامان ریحانا
24 آذر 90 17:49
سلام خوبید از لحظه لحظه این دوران لذت ببر که وقتی ایلیا کوچولو میآد بغلت دلتنگ این روزا میشی گلم
ایشالا به سلامتی این دوران رو هم طی کنی

ممنونم عزیزم

مامان مهشید
26 آذر 90 12:23
امیدوارم نی نی به زودی با سلامتی به دنیا بیاد اینقدر کار بریزه سرت که وقت سر خاروندن نداشته باشی


مرسییییییییی، خدا کنه این فسقلی زودتر بیاد
faeqeh
28 آذر 90 23:33
ما منتظریم کی شمارش معکوس شروع میشه؟



فائقه جون تقریبا شروع شده
مامان گیسو
29 آذر 90 22:42
سلام عزیزم خوبی ؟
وای منو یاد 5 ماه پیش انداختی
دلم تنگ شد
امیدوارم زایمان راحتی داشته باشی


دوران بارداری فکر میکنم جزو بهترین روزای زندگی یه خانوم باشه
ممنونم عزیزم
مامان ریحانا
30 آذر 90 2:53
بدو که روز کوتاهه
پاييز آخر راهه
هندونه رو اوردي؟
جوجه هاتو شمردي؟
زمستون ميآد فردا
مبارک باشه يلدا عزيزم



مرسییییییی
شما همیشه من رو با تبریکات شرمنده میکنی
مامان نفس
2 دی 90 14:40
سلام عزیزم خوبی؟حال و اوضاع چطوره؟انشاله این فرشته خوشبختی کی به دنیا میاد؟ما منتظر عکسای نازنینشیم.امیدوارم به سلامت و دل خوش به دنیا بیاد...


سلام شیما جون، خدا رو شکر ما خوبیم، دکتر گفته بین 14 تا 21 دی باید منتظرش باشیم
مامان شینا
3 دی 90 0:10
دیگه چیزی نمونده ما گل پسرمونو ببینیم هووووووووررررررررررااااااا


مرسی
ما رو دعا کنید
زهره مامان هلیا
3 دی 90 9:16
ای جان دیگه راهی نمونده ایشالله صحیح و سالم زایمان بکنید


ممنون زهره جون