فرشته کوچولوفرشته کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی ما

ایلیا و 7 ماهگی

1390/7/19 17:40
نویسنده : مامان فسقلی
852 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام نازنینم

چند روزه که وارد ماه هفتم شدی، حسابی بزرگ شدی و من بزرگ شدنت رو کاملا حس میکنم، نمیدونی چقدر دوست داشتنی شدی. وقتی به حرفامون یا نوازشمون واکنش نشون میدی حسابی دلمونو میبری

عزیزدلم زندگیمون قشنگ بود...با اومدنت قشنگترش کردی


چند روزه خیلی میرم توی فکر، همش میگم یعنی میتونم مامان خوبی برات باشم یا نه؟ امیدوارم خدا کمکم کنه، خیلی سخته مراقب یه فرشته بودن


* بابایی هر روز صبح که میخواد بره سر کار قبلش باهات حرف میزنه، تو هم حسابی براش دلبری میکنی عزیزدلم، بعد از ظهرها هم که برمیگرده بازم همینطور، به محض اینکه صداشو میشنوی شروع میکنی به ورجه وورجه کردن

* چند هفته س که صبح که بابایی میخواد بره منم میرم پیاده روی، حدود یک ساعت توی پارک پیاده روی میکنم، نمیخوام خیلی وزنم بالا بره چون اونوقت برگشتنم به وزن قبل سخت میشه، این پارکه  خیلی محیط شادی داره، هر وقت میرم کلی انرژِی میگیرم ازشون. یه سری پیرمرد مسن که با هم ورزش میکنن و بعدش قرار اسنخر میذارن... یا خانومای مسنی که بعد از پیاده روی میشینن با هم در مورد زندگیشون صحبت میکنن

* هفته بعد نوبت دکتر دارم، خیلی دلم میخواد برام سونو بنویسه که دوباره ببینمت، خیلییییییی دلم برات تنگ شده

* چند هفته پیش مامانیم چند روز اومد پیشمون ، سی دی سونوت رو که نشون مامانی دادم همش قربون صدقه ت میرفت، یه لباس خیلی خوشگل هم برات گرفتیم که فکر کنم واسه عید اندازه ت شه، رنگش سفید و بنفشه، با وسایل خونه ست میشی

*کاش زودتر این چند ماه هم بگذره، خیلی دلم میخواد ببینمت پسرکم، دایی جون هر وقت زنگ میزنه سن تو رو ازم میپرسه... قراره تا قبل از تولدت یه بار بیان پیشمون، میخوان وسایلت رو بیارن. چند روز پیش هم رفتیم واست کمد بگیریم، کاتالوگش رو نگاه کردیم آقاهه گفت هر مدلی که بخواین 10 روزه آماده میشه ، ما هم احتمالا ماه اینده سفارش بدیم. اخه باید کمدت رو توی اتاق خودمون بذاریم هر چی دیرتر بگیریم بهتره

* سمی جون امروز واست یه کامنت گذاشته، خیلی بامزه بود کلی خندیدم وقتی دیدمش، کامنتش این بود:

سلام، من فسقلی هستم، الان 40 سالم شده، یادم اومد که یه وبلاگی داشتم که بابا و مامانم قرار بود برام بنویسنش تا بزرگ بشم، امروز اومدم به همه خوانندگان بگم نگران نباشید من دیگه الان 40 سالم شده! زن و بچه هم دارم، حالا قراره دختر کوچیکم بیاد بقیه وبلاگ رو بنویسه و قول میده زود به زود آپ کنه!!

مخلص شما فسقلی

* راستی قراره 5 شنبه خاله ها رو ببینیم... هورااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

masome
19 مهر 90 20:27
سلام امیدوارم به سلامتی بیاد پیشتون.نی نی ما هم 35 هفته ی تو دل مامانشه.با اجازه لینکتون میکنم

سلام، ممنونم. خوشحالم از آشناییتون
منم با اجازه لینکتون میکنم

مامان زینب
19 مهر 90 23:09
هنوز کجای دلبری کردنشو دیدیییییییییییی

فکر کنم اگه بیاد دیگه ما رو دیوونه کنه با دلبریاش

زهراگلی
20 مهر 90 11:02
به به غزلک خانم. خوبی؟
می بینم که مست مادرانه هات شدی. خدا الهی که شما رو برای هم نگه داره و همیشه شاد و سرخوش باشی و سلامت.
می گم تو از الآن این قدر منتظری، دیگه وقتی برسی به روزشماری که من الآن توش گیر کردم می خوای چی کار کنی؟ ما که خل شدیم از بس که روزها رو شمردیم تا آقا محمدصادق تشریف بیارن

سلااااااام
مرسی عزیییییزم
اتفاقا وقتی داشتم این مطلبو مینوشتم تو فکرت بودم ، خیلی سخته روزشماری کردن
الهی که به سلامتی به دنیا بیاد این گل پسر
مامانه میکاییل
20 مهر 90 14:50
به به از این ورااااااااااااا !!!!!!!!
ماهه هفتم مبارک باشه عزیزم
خیلی کاره خوبی میکنی پیاده روی می کنی زایمانت رو هم راحت می کنه .


تنبلی بد دردیه ملی جون
مامان شینا
21 مهر 90 14:14
بوس برا فسقلی

مرسیییی عزیزم

مامان ابوالفضل
21 مهر 90 16:52
سلاممممممممممممممم
به امید خدا روزهای آخر و هم به خوبی پشت سر بذاری
ما روبی خبر از ایلیا جون نذاری خانومی

سلاااااااااام
مرسی ندا جون ولی حالا خیلی مونده تا روزای آخر

مامان ریحانا
22 مهر 90 22:33
هفت ماهگیت مبارک چقدر روزا زود میگذرن
ببخش زود زود نمیتونم بیام پیشتون
ایشالا به سلامتی زایمان کنی



زهره مامان هلیا
23 مهر 90 13:45
7ماهگیت مبارک ایلیا کوچولو فدای دلبریات

مرسی زهره جون

somi
23 مهر 90 18:11
ماه هفتم مبارک باشه.. هربار میبینمت کلی خوشحال تر میشم.

فسقلی مامانت ایندفه یه مانتو پوشیده بود که شیکم قلقلیش توش پیدا بود و کلی بانمک تر شده بود!
منم امیدوارم زودتر به دنیا بیایی که حسابی باهات بازی کنیم



مامان طاها
28 مهر 90 1:24
سلام خانمی. 7 ماهگی ایلیا جان مبارک. مطالبت منو یاد بارداری خودم انداخت. چه روزهای زیباییه! اما بعد از زایمان تنها خاطراتش میمونه. قدر این روزای قشنگو بدون که تکرار نشدنیه. ایشااله به زودی روی ماه ایلیا جان رو ببینی و بغلش کنی و ببوسی که چه لذتی داره

مرسیییی نگین جون
واقعا روزای قشنگیه، وقتایی که تکون میخوره دلم ضعف میره براش
طاها جون رو ببوس

نرگس
4 آبان 90 15:26
از دست این سمی غش کردم از خنده وقتی کامنتشو خونیدم خب راست میگه دیگه

اره خیلی کامنتش بامزه بود
خودمم کلی خندیدم وقتی خوندمش