فرشته کوچولوفرشته کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی ما

یه سال گذشت...

1390/7/25 9:59
نویسنده : مامان فسقلی
1,043 بازدید
اشتراک گذاری

یه سال گذشت

یه ساله که فقط توی خواب میتونم ببینمت

یه ساله که فقط توی فکرم میتونم باهات حرف بزنم

خیلیییییی دلم برات تنگ شده، هنوزم باورم نمیشه که تونستم تحمل کنم این روزا رو

هنوزم صدات تو گوشمه... " یعنی من یه روز نوه مو میبینم؟"  .... " یعنی من میتونم یه روز نوه مو بغل کنم؟"

کاش بوی این روزا رو میدیدی... ایلیای من روز به روز داره بزرگتر میشه، همیشه میگم کاش خدا چند سال از عمر منو به تو میداد تا واسه یه بارم که شده بچه منو میدیدی

نمیدونم شایدم ببینی.... اون روزی که خبر باردار شدنم به حمید آقا رسیده بود گفته بودن که من خبر داشتم... ظاهرا توی خواب بهشون گفته بودی من دارم بچه دار میشم و منو بهشون سپرده بودی... کاش خودتم بودی

بابای خوبم دلم یه دنیاااا واسه مهربونیات تنگ شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

somi
25 مهر 90 16:52
مصی جان اونایی که رفتن از همه زنده ها بینا تر هستند. فقط وجود فیزیکی ندارند در کنار ما
یکساله که بابا به جای اینکه کنارت بشینه و نگاهت کنه، از بالاسر هواتو داره، پس هیچوقت غمگین نباش که اونم غمگین میشه

دیگه ام اشک مارو در نیار، وگرنه به ایلیا شکایت میکنم

قربونت برم سمی جون
چشم

زهره مامان هلیا
25 مهر 90 23:05
عزیزم خدا رحمتش کنه من سالهاست بابامو از دست دادم درحقیقت ندیدمش چون 5/1 ساله بودم خدا همه مرده ها رو بیامرزه

خدا رحمتشون کنه
ببخش اگه پستم باعث ناراحتیت شد

زهراگلی
25 مهر 90 23:09
پدر...
غزلکم ایلیا الآن پیش بابابزرگش خوشه. مگه نه؟؟؟؟؟؟؟

نمیدونم زهرا جون ولی خیلی دلم میخواد ایلیا رو ببینه

مامانه میکاییل
26 مهر 90 9:41
خدا رحمت شون کنه مطمئن باش اون خودش کنارته و این روزها رو می بینه
روزی که میکاییل بدنیا اومد یه آشنا بابامو خواب دیده بود که با لباس های مهمونیه و خیلی هم خوشحاله .

خدا بابای شما رو هم رحمت کنه ملی جون
میکاییل جون رو ببوس هزار تا

علی شاه علی
27 مهر 90 23:07
سلام
خوبید؟
یه کتاب اوریانا فالاچی داره به اسم نامه ای به کسی که هرگز زاده نشد
خیلی خوب حس یه مادر رو که بارداره توصیف کرده
نوشته های شما منو بیاد اون کتاب انداخت!
دستتون درد نکنه!

سلام، ممنونم
یه قسمتایی از این کتاب رو خوندم خیلی قشنگ نوشته شده
حس مادرانه س دیگه! ولی من فکر نمیکنم تونسته باشم خوب بیانش کنم

مامان طاها
28 مهر 90 1:27
غزلک جان تسلیت. ایشااله جاشون به شادی پر بشه هر چند نعمت پدر و مادر جایگزین نداره!

مرسی عزیزم، خدا همه رفتگان رو بیامرزه

مامان شینا
28 مهر 90 9:36
برای پدر خدابیامرز شما عین روز روشنه که شما یه فسقلی تو شکمتون دارین و حتما خوشحاله
همیشه به یادش باش اموات خیلی به ما زنده ها احتیاج دارن

مامان شینا جون ممنونم که سرزدی به وبلاگ ما

masome
30 مهر 90 14:00
عزیزم همیشه سرنوشت ادم ها طوری نمیشه که خودشون میخوان.چه باید کرد.کسرای منم مادر بزرگ نداره

خدا رحمتشون کنه

مامان گیسو
2 آبان 90 1:52
سلام دوست گلم
خدا پدرت رو بیامرزه
خیلی با خوندن پستت ناراحت شدم
بوسسسسسسس

خدا همه رفتگان رو بیامرزه
مامان ریحانا
2 آبان 90 9:35
سلام خوبی ؟
خدا رحمت کنه ایشالا با انبیاء محشور بشه


ممنونم عزیزم
مامان ابوالفضل
2 آبان 90 20:45
سلام عزیزم
خدا بیامرزدشون
ولی اینو بدون اون زودتر از شما ایلیا جون و میبینه اون بالا پیش فرشته ها


نرگس
4 آبان 90 15:29
خدا رفتگان همه رو بیامرزه
مصی جونم من چی بگم که بابام خدابیامرز بزرگ شدن منو هم ندید چه برسه به بچه ام


خدا رحمتشون کنه